loading...
سینما-تئاتر
مرتضی صابرخواجه داد بازدید : 37 سه شنبه 20 دی 1390 نظرات (0)

اكسپرسيونيسم ( Expressionism)

اين اصطلاح نخستين بار در نقاشي و براي تمايز بين عده اي از نقاشان كه از سبك امپرسيونيسم جدا شده بودند،به كاررفت. دلمشغولي اكسپرسيونيست ها بيان تصورات، احساسات و روياهايشان بود. همين رويكردنيز در تئاتر آلمان سال هاي بلافصل پيش از جنگ جهاني اول رواج يافت. اكسپرسيونيستهاي آلمان نيز تلاش داشتند تا حالات دروني، و ناخوداگاه انسان را به نمايش بگذراند. آنها قراردادهاي منطقي، نظم، تناسب يا قاعده هاي متداول و رسوم رفتار و آداب سخن را كه بر نمايش رئاليستي و ناتوراليستي سده ي نوزدهم چيره بود كنار نهادند. شيوه ها و مضمون هايي كه اين نوع نمايش ها اغلب تكان دهنده  و پر تضاد بود. نمايشنامه نويسان اكسپرسيونيست ، كه نظرگاهشان در درجه نخست ذهني بود، غالبا فقط به شخصيت اصلي نمايش عمق روانشناسانه مي دادند. و از طريق او مكنونات ذهني و دروني خود را آشكار مي ساختند. عمر اكسپرسينيسم ناب چندان طولاني نبود ولي تأثير ژرفي برنمايشنامه نويساني همچون شون اكيسي، ساموئل بكت، اوژن يونسكو، ژان ژنه و كارهاي آغازين يوجين اونيل نهاد.

تئاترپوچي (Absurd)

تئاتر پوچي هيچ گاه به عنوان مكتبي واحد به وجود نيامد، بلكه مركب از گروهي نمايشنامه نويس بود كه كم و بيش درزمان واحدي ظهور يافتند و تقريبا ديدگاه مشابهي نسبت به زندگي داشتند. آنچه به اين گروه اهميت مي بخشاي يد، نظر بدبينانه ي آنها نسبت به هستي نبود، چه اين كار پيش از آنها در روزگار اوريپيد شده بود. مهم اين حقيقت بود كه كوشيدند"شكل" نمايش را با مضمون يا محتواي آن تطبيق دهند. به بيان ديگر اين گروه ظاهرا معتقد بودند كه اگر زندگي بي معنا و پوچ است اين پوچي را فقط مي توان به كمك شكلي همانقدر پوچ و بي معنا بيان كرد. از اين حيث آنها وارثان هنري مكتب دادائيسم بودند. مشهورترين نمايشنامه نويسان اين سبك ساموئل بكت با نمايشنامه هاي معروفي همچون "ذر انتظار گودو" و "پايان بازي" و اوژن يونسكو با نمايشنامه هايي چون "آوازه خوان طاس" و "صندلي ها " هستند. اصطلاح پوچي را – به معني بيان هستي بي معني و كوشش هاي بيهوده ي انسان – براي نخستين بار آلبر كامو درمقاله اش به نام "اسطوره ي سيزيف"براي شرح موقعيت انسان به كار برد. ( بنا به اساطير يونان، سيزيف به سبب گناهي كه مرتكب شده است، محكوم است تا ابد تخته سنگي را از دامنه ي كوهيبه طور دائم از پايين به بالا حمل كند، ام وقتي سنگ با زحمت زياد به قله كوه برده مي شود، دوباره به پايين مي غلطد، و سيزيف ناگزير است تا كار خود را دوباره تكرار كند. كار سيزيف نمادي از بيهودگي و بي حاصلي است.)

دادائيسم (Dadaism)

با وقوع جنگ جهاني اول و وقوع كشتار و ويراني هاي بسيار، تكان عميقي به نفسانيات اروپاييان وارد آمد. يكي از اين واكنش ها مربوط به برخي از هنرمندان آلماني به اين آشفتگي، پي ريزي جنبش دادا بود. اين جنبش به تمامي نهيليستي بود و معتقد بود كه چون جهان فاقد معنا است، فقط يك هنر بي معنا مي تواند واكنش درستي نسبت به آن باشد. آنها مي كوشيدند تا با از بين بردن تمام معيارهاي سنتي هنر به بورژوازي بقبولانند كه دنيايش تا چه اندازه كريه است . از اين رو رونمايشنامه هاي آنها كاملا نامتعارف بود. نمايش هاي آنها در واقع چيزي نبود جز بازيهاي خلق الساعه و بي معنا. اين نمايش ها گاه با واكش تند تماشاچيان مواجه مي شد.

رومانتيسم (Romanticism)

اين جنبش كه در اواخر سده ي هجدهم شكل گرفت، هموازه تأكيد داشت كه احساسات و تجارب ذهني شخصي، واقعي تر و مهم تر از چيزهاي منطقي و عقلاني است. رومانتيسم در واقع گريز از قاعده هاي كلاسيسم است. رومانتيكها طبيعت را نه آن گونه كه هست، بل آن گونه كه آرزو مي كردند، به صف در مي آوردند. اولين نمود رومانتيسم در نمايش به جنبش "شوروش و كوشش" در آلمان مربوط مي شود كه با نمايشنامه هاي اوليه ي شيلر و گوته شكل گرفت. سپس اين سبك در انگلستان با نمايشنامه هاي كيتس ،شلي و لرد بايرون تداوم يافت. البته بسياري بر اين عقيده اند كه عمر اين جنبش هنوز به سر نيامده و هنوز آثار زيادي را مي توان سراغ گرفت كه متأثر از اين سبك هستند.

رئاليسم (Realism)

هنرمندان رئاليست مي كوشند تا زندگي را آن چنان كه در واقع هست نمايش دهند. ساختمان نمايشنامه هاي رئاليستي بر قوانين طبيعت و جامعه استوار است و پدبده هاي رواني انسان را در پرتو موقعيت محيطي و ويژگي هاي فردي مي جويد. هنرمند رئاليست اجتماع را چون موجودي زنده و پويا مي نگرد و انسان را نيز نه از جنبه ي زيست شناسانه بل انسان تاريخي و اجتماعي مي داند و به جستجوي آن چيزهايي است كه زير لايه هاي زندگي پنهان هستند. از هنريك ايبسن به عنوان پيشرو و نمايشنامه نويسان رئاليست نام مي برند. از ديگر نمايشنامه نويسان مي توان به ماكسيم گوركي،آنتوان چخوف،تنسي ويليامز، و آرتور ميلر اشاره كرد.

سمبوليسم (Symbolim)

اولين انحراف از رئاليسم محسوب مي شود. ايبسن كه خود از جرگه رئاليست ها بود، به تدريج در آخرين آثار خود به سمت سمبوليسم يا نمادگرايي گرايش يافت. هنرمندان سمبوليست معتقد بودند كه تئاتر رئاليستي بر ماوراءالطبيعه چشم پوشيده و لذا نگرشي يك بعدي از انسان به دست مي دهد. در نظر اينا واقعيت عيني خارجي چيز بي اهميتي بود و واقعيت حقيقي تر و نابتر در چيزهاي دروني، ذهني و مرموز نهفته بود. ولي چنين واقعيتي را نمي توان مستقيما از راه گفتار عمل و صحنه پردازي ارائه داد، بلكه بايد با استفاده از نماد، استعاره و اسطوره به آن اشاره كرد. هدف آنها برانگيختن احسا براي درك غيرمستقيم واقعيت بود. به گمان آنها هرچقدر نماد را كمتر بتوان با عبارات خاص تعريف كرد، موثرتر خواهد بود. اين جنبش كه در ربع آخر سده ي نوزدهم پديدار شد، بيش از همه در آثار نمايشي موريس مترلينگ تجلي يافت. همچون نمايشنامه هاي "شاهدخت مادلن"،"مزاحم"، "كوران"،"اندرون خانه".

سورئاليسم (Surrealism)

جنبش ادبي وهنري دهه هاي 20 و 30 سده بيستم در اروپا. هنرمندان اين جنبش فرم را به عنوان كار خودانگيخته ذهني ناب مطرح مي كردهد كه با ابزاري چون كلام ، نوشته و جز اين جريان واقعي انديشه را بيان مي كند. لذا بيان انديشه بي حضور نظارت عقلي وفارغ از تمام زيبايي شناسي يا شگفتي اخلاقي صورت مي گيرد. از اين جهت سورئاليست ها شباهت هايي با رومانتيست ها داشتند. با اين تفاوت كه سورئاليست ها حيطه و اختيار هنرمند را فراتر از حدود رومانتيسم بردند. هدف آنها كشف منظم و مدام حيطه ها و حوزه هاي غير عقلاني بود. و اساس كار آن انديشه ي ضمير ناخودآگاه و كيفيات وهمي و رويا گونه و تداعي آزادمعاني بود. و از اين رو به خلاقيت هنري جنبه ي خودانگيخته دادند. در نمايش سورئاليستي ، يا شاهد روياها و تصورات غريب او هستيم. جنبش سورئاليسم دوام چنداني نياورد و با ظهور فاشيسم در اروپا قدرت آن كم فروغ شد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 118
  • بازدید کلی : 201